نویسنده: حسین معززی نیا





 

فیلم هایی که ایرانی های خارج نشین درباره ی ما ساخته اند

مجموعه فیلم هایی که در سه دهه ی گذشته علیه شرایط سیاسی- اجتماعی ایران امروز ساخته شده اند، از یک منظر به دو بخش عمده تقسیم می شوند؛ آنها که توسط ایرانی ها ساخته شده اند، و آنها که توسط یک گروه غیرایرانی نوشته یا کارگردانی شده اند. در مورد فیلم هایی که غیر ایرانی ها ساخته اند تکلیف مان از پیش مشخص است؛ این دسته فیلم ها بدون تحقیق و مشاهده ی از نزدیک، صرفاً بر اساس تصویری که رسانه های غربی از شرایط ایران پس از انقلاب ساخته اند شکل گرفته اند و به همین دلیل، معمولاً نگاه کلیشه ای و گاه توریستی شان به موضوع مایه ی مضحکه است. اما در زمان تماشای فیلم هایی که توسط ایرانی ها ساخته شده، حداقل انتظار تماشاگر این است که مایه ای هر چند کمرنگ از واقعیت در آنها قابل مشاهده باشد. یعنی صرف نظر از نگاه مغرضانه ی فیلمساز، انتظار بیننده این است که یک ایرانی، تجربه ی دست اولش از زندگی در این جامعه را به نمایش بگذارد و فضاسازی و شخصیت پردازی اش تفاوت محسوسی با نمونه هایی کاریکاتوری از قبیل بدون دخترم هرگز داشته باشد. یا این امیدواری وجود دارد که حتی اگر این فیلمساز ایرانی مدت زیادی در کشورش زندگی نکرده، حداقل به واسطه ی رشد در خانواده ای ایرانی، درکی از واقعیت زندگی امروز ما پیدا کرده باشد. اما تماشای فیلم هایی از قبیل پرسپولیس، سنگسار ثریام. و اخیراً شرایط، نشان می دهد سازندگان ایرانی این فیلم ها از این منظر تفاوتی با فیلمسازان غربی ندارد و تلقی شان از مشکلات امروز جامعه ی ایرانی متکی به همان کلیشه هایی است که در رسانه های غربی مورد تأکید قرار می گیرد. تنها تردیدی که برای بیننده ی این دسته فیلم ها ایجاد می شود، می تواند این باشد که موقعیت های مضحکی که می بیند از بلاهت سازنده اش نشئت می گیرد یا از غرض ورزی اش. یعنی می شود شک کرد که او دارد آگاهانه دروغ می گوید یا این که واقعاً تصور می کند زندگی امروز مردم ایران همین شکلی است که او نشان می دهد. گذشته از بحث های ساختاری، مشکل عمده ی یک ایرانی که زندگی در دهه ی 60 را تجربه کرده با تصویری که مرجان ساتراپی در پرسپولیس از دهه ی 60 جامعه ی ما نمایش می دهد، بی صداقتی است. جمع بندی آنچه ما در دهه ی 60 تجربه کردیم، هرگز این سکانس هایی نیست که در پرسپولیس پشت هم چیده می شود
، بلکه یک نگاه با فاصله و سرشار از پیش فرض های خصمانه است که چنین المان هایی را انتخاب می کند و پشت هم می چیند. در نمونه ی جدید این دسته فیلم ها، یعنی شرایط ساخته ی مریم کشاورز، می بینیم که دو دختر همجنس گرا در ایران امروز گرچه توانسته اند گرایششان به انحراف جنسی را بروز دهند و حتی در محافل پنهانی هم شرکت کنند، اما بابت این دلخورند که نمی توانند کلوپ های اجتماعی ویژه ی خودشان داشته باشند تا آزادانه و بدون هراس در آن حاضر شوند! حتی تصور این که کسی بخواهد درباره ی مختصات جامعه ی امروز ایران فیلم بسازد و مسئله ی مرکزی اش این باشد که نظام ما اجازه ی بروز علنی خواسته های همجنس گرایان زن را به آنها نمی دهد، به قدر کافی مضحک است، چون نشان می دهد فیلمساز نمی فهمد یا نمی خواهد به این فکر کند که مانع اصلی بروز چنین گرایش هایی در کشور ما، حکومت نیست، بلکه فرهنگ و سنت اسلامی و ایرانی است. تداوم این سطحی نگری هاست که منجر به این می شود که وقتی یکی از این خانم ها می نشیند توی اتومبیل اش و صدای موسیقی را زیاد می کند، بلافاصله یک ماشین پلیس آژیرکشان کنارش حرکت می کند و یک موتورسوار هم با باتوم می کوبد روی سقف ماشین تا این خانم ها را بازداشت کنند و تحویل زندان بدهند! وضع و حال این فیلم، نحوه ی معرفی شخصیت ها، تحولات شخصیت های مرد و رفتارهای شان، سیر حوادث داستان و باقی قضایا به قدری مهمل است که فقط می تواند مورد توجه محافلی مثل فستیوال همجنس گرایان نیویورک قرار بگیرد که نگاهی تخصصی (!) به فیلم دارند یا دیگر محافل غربی ها که هیچ درکی از جامعه ی ایرانی ندارند و تصور می کنند فضای باسمه ای فیلمی مثل شرایط برخاسته از نگاه رئالیستی فیلمساز و تلاشش برای مستندسازی واقعیت های اجتماعی است! از تماشاگر غربی انتظار چندانی نمی رود، ولی این نگاه کج و معوج امثال مریم کشاورز نشان می دهد ملیت سینماگری که دارد در خارج از مرزهای ما درباره ی ما فیلم می سازد ملاک ارزیابی کیفیت آن فیلم نیست و شاید انتظار برای مشاهده ی نگاهی منصفانه و عاقلانه در این قبیل فیلم ها اساساً انتظار بی حاصلی باشد.
منبع: تصویر شکسته ضمیمه ی همشهری ماه سینما 24